محمود سلطانی : کارشناس و مشاور امور محیط زیست

وبلاگ شخصی در بردارنده مقالات ، مطالب و اطلاعات حرفه ای در زمینه محیط زیست و منابع طبیعی

محمود سلطانی : کارشناس و مشاور امور محیط زیست

وبلاگ شخصی در بردارنده مقالات ، مطالب و اطلاعات حرفه ای در زمینه محیط زیست و منابع طبیعی

اصفهانی باران ندیده

اصفهانی باران ندیده

 

محمود سلطانی

 

 

نخست اینکه آنچه تاکنون در قالب اصطلاح «گرگ باران دیده» شنیده یا گفته ­ایم در اصل، گرگ «والان دیده» و منظور گرگی است که گذرش به تله(والان) افتاده و توانسته از دام بلا  بگریزد.

دیگر آن که نیامدن برف و باران در شهر اصفهان و پیرامون آن، آن هم برای چندین سال، افزون بر پیامدهای اقلیمی و زیست­محیطی متعدد و همچنین مصیبت­ هایی که بخصوص بر کشاورزان منطقه تحمیل کرده، نشانه­ های اجتماعی هم داشته. نشانه­ هایی که در جریان مختصر بارندگی های اخیر نمایان شد.

در گذشته ­ای نه چندان دور هر سال، از نیمه ­های پاییز تا اوایل بهار سال بعد، هوای اصفهان ابری و برفی و بارانی بود به­ گونه ­ای که سایه­ سارهای شهر طی این مدت همواره پوشیده از برف بود و گودالها نیز(هر چند تا هر جا) آکنده از آب باران.

 

هنگام بارندگی نیز علاوه برسطح خیابانها، چاله­ چوله­ های خیابانها نیز از این موهبت آسمانی بی­ نصیب نبودند و اینها نیز تا چندین ساعت، حتی چند روز پس از بارندگی پر از آب بودند. موضوعی که دستمایه یا سوژة رسانه­ ها بود برای انتقاد از شهرداری و بقول امروزی­ها «گیر» دادن به مقامات شهر( مانند بسیاری از شهرهای دیگر).

آن زمان تقریباً همة مردم، بویژه رانندگان، آموخته بودند که هنگام عبور از روی این چاله­ های پر از آب، هوای رهگذران را داشته و از سرعت خود بکاهند تا عبور شتابان خودرو از داخل و یا توی این چاله­ ها سبب خیس شدن آنان نگردد. رفتار اجتماعی بهنجار و لازمی که نشانة بافرهنگ بودن رانندگان شده بود.

دو سه نوبت بارندگی اخیر در شهر اصفهان اما، بخوبی نشان داد که شمار قابل توجهی از رانندگان نسل امروز، یعنی میانسالان و جوانان و جوانترها از این آموزش بی­ بهره ­اند. تقصیر هم ندارند زیرا چنین شرایطی را تجربه نکرده ­اند. این باران ندیده ­ها طی چند روز بارندگی اخیر، با رانندگی خود در هوای بارانی و در معابر ناهموار شهر، کردند با رهگذران، آنچه را نباید می ­کردند. اشکالی هم ندارد. روزی یاد خواهند گرفت. نگارنده که از حق خود گذشتم و خواهم گذشت. البته با این امید و با این شرط که این بارندگی­ها ادامه یابد. اصفهان براستی تشنه است، تشنه. 

------------------------------------------------------

 

چاپ شده در روزنامه اصفهان امروز ـ شمارة 4569 ـ چهارشنبه 26 بهمن ماه 1401

درباره احداث کارخانه کنسانتره آهن در ورزنه

سرمقاله روزنامه اصفهان امروز

تولید آهن؟ در ورزنه؟

اشتباه پی اشتباه

محمود سلطانی 


خبری در راه است؟

در شرایطی که منطقة ورزنه  چند سالی است در بحران فزایندة بیآبی و فرسایش خاک  قرار گرفته و برخی پیامدهای ناگوار و جدی آن بصورت فقر و مشکلات اقتصادی دامنگیر مردم آن شده، احداث صنعت در این منطقه، طنز تلخی است که نقل آن نیز روا نیست. خبر احداث صنعت، آن هم صنعت تولید کنسانترة آهن در منطقهای چنین آسیبپذیر، اگر درست باشد، واقعاً شگفتآور و نگران کننده است. نقض غرض آشکار است. دهنکجی به فریادهای صدها هزار نفر از ساکنان منطقه که چندین سال است حق طبیعی خود، یعنی آب و زندگی، را مطالبه میکنند و گوش شنوایی وجود ندارد.


تولید آهن در ورزنه؟

راست است؟ تولید آهن؟ در ورزنه؟ در منطقهای که به کویر خشک و بیآب و علف پهلو میزند؟ علت انتخاب این محل برای احداث چنین صنعتی چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ ترحم به مردم منطقه؟ پاداش چندین سال محرومیت و ناکامی آنان از حقابة خود؟ حق سکوت به آنان برای چشم پوشی از مطالبة حق مسلم خود که در نتیجة بیتدبیری مدیران به تاراج رفته و میرود؟ یا ایجاد اشتغال؟ شنیدهها حاکی است که سپاه تاراج و تخریب طبیعت، این بار هم، عَلَم «ایجاد اشتغال» را بر سرِ نیزههای زر و زور کرده و کویر ورزنه را نشانه گرفته است؟ اشتغال برای چند نفر؟ بیست، سی، چهل؟ یا بیشتر؟ با چه قیمتی؟


بهانة ایجاد اشتغال

مگر مشکل اصلی مردم ورزنه اشتغال است؟ چرا نعل وارونه میزنید؟ مشکل اصلی مردم، بیآبی و بلااستفاده ماندن هکتارها زمین حاصلخیزی است که چندین سال است رها شدهاند. نه به امان خدا، بلکه بدست خشکی و خشونت منطقه. زمینهایی که بسیاری از آنها و پیش از بیداد زمامداران آب کشور، از چنان قابلیتی برخوردار بود که سالانه چند نوبت کشت میشد و درصد قابل توجهی از نیاز به فرآوردههای کشاورزی و خوراکی استان و کشور را تأمین میکرد. همین زمینهایی که امروز فرسنگ در فرسنگ از تشنگی میسوزند و تماشای سراب سوزانشان دل هر بینندهای را کباب میکند. 


تازهتر از تازهتری میرسد

مشکلات صنایع فولاد در در دیگر مناطق استان کم بود، حالا خبر ایجاد صنعت فولاد در منطقة طبیعی ورزنه را بشارت میدهند. آیا درست است؟ ایجاد فولاد در ورزنه؟ با تصمیم چه کسی؟ با سرمایة کیان؟ از کجا آمدهاند؟ با حمایت کی؟ با موافقت کی؟ بسود کی؟ و از کیسة کی؟ 

واقعیت آشکاری است این که در حال حاضر احداث هر نوع صنعت در منطقة ورزنه که مصرف آب و انرژی انبوه داشته و تولید فاضلاب نماید، تهدیدی جدی برای طبیعت تفتیدة منطقه است. آیا درک این واقعیت برای برخی کسان واقعاً دشوار است؟ یا بصلاح خود و موقعیت و مناقعشان نیست آن را درک کنند؟ در شرایط کنونی حتی احداث صنایع وابسته به کشاورزی نیز بعلت عدم تولید فرآوردههای مورد نیاز آن ضرورت و توجیهی ندارد چه رسد به صنعت تولید فولاد. صنعتی که، در صورت رعایت کامل اصول ایمنی و زیستمحیطی هم، عامل بالقوهای برای تخریب منطقه است هر چقدر هم که سیستم آنها باصطلاح «بسته» باشد. صنعتی که با گذشت زمان و همچون صنایع خَلَف و مادر خود مبادرت به افزایش کمی و کیفی فعالیتهای خود نیز خواهد کرد و بساطش را بسیار بیش از طرح اولیه در منطقه خواهد گسترد. چه بسا از هم اکنون هم مِنت آن بر سر مردم و منطقه خواهد بود که: ایجاد اشتغال کردیم، آب هم بی آب. چنین مباد.   


قانون اگر معیار است

پشتوانة قانونی احداث فولادسازی در ورزنه چیست؟ ایا قوانین و ضوابط محیطزیست اجازه داده؟ اگر قانون، براستی معیار تصمیمگیری است، چرا دربارة تآمین حقابة زاینده رود و گاوخونی و کشت و کار مردم منطقة محروم و بلادیدة ورزنه اجرا نمیشود؟ 


مردم نیز حق دارند

با فرض انجام ارزیابی زیستمحیطی از سوی سرمایهگذار، و تأیید گزارش آن توسط ادارة کل حفاظت محیطزیست استان، آنچه در بارة این منطقة خاص دارای اهمیت بوده و هست و مغفول مانده، توجه به ملاحظات زیستمحیطی منطقه است. یکی از بخشهای گزارش ارزیابی زیستمحیطی، نظرخواهی عمومی است که بعید بنظر میرسد مردم محل حاضر باشند در برابر اشتغال چند ده و حتی چند صد نفر در یک واحد صنعتی، محل زندگی و کار و سرمایة خود و نسلهای آینده را بسود چند نفر سرمایهگذار و برای همیشه دستخوش آلودگی و تخریبهای حاصل از عملیات صنعتی قرار دهند مگر اینکه. . . .

شعر طنز درباره اصفهان

       *راهکار حل مشکل اصفهان*
حالا که محیط اصفهان را صنعت
          آلود و تباه کرد و بر یغما برد
حالا که قراضه های خودروسازان
   آرامش و جان و مال مردم را برد
حالا که به زور، زنده رودش را هم
    دشمن بگرفت و رو به سربالا برد
خوبست که شهر اصفهان را یکجا
  از جای خودش کَند و لب دریا برد
              «محمود سلطانی آذین» 

زاینده رود

حل مسئلة خشکی زاینده رود

 آسان است اگر . . . . 


به مناسبت 18 مهر ماه، روز نکوداشت زاینده رود 


محمود سلطانی 


«خشکشدن زاینده رود» رخداد تلخ و غیرقابل تحملی است که در چندین سال گذشته زندگی هزاران خانواده را پریشان کرده، دل میلیونها نفر را به درد آورده و همة صاحبان احساس و اندیشه را اندوهناک کرده است. رخداد شوم و بنیان براندازی که البته رویارویی با آن، بویژه برای مدیران کشور(اگر قرار باشد برای جلوگیری از آن کاری بکنند) بسی دشوار مینماید. یعنی چنانچه به فرض محال، چنین اتفاق شومی رخ دهد و زاینده رود به راستی خشک شود، بحق کاری از کسی بر نخواهد آمد. حال آنکه در شرایط کنونی چنین نیست. یعنی، خوشبختانه زاینده رود خشک نشده بلکه جاری است و همچنان جاری خواهد بود.

آنچه طی سالهای اخیر اتفاق افتاده و به غلط به خشکسالی نسبت داده شده، در واقع، نرسیدن آب زاینده رود به پایین دست حوضه(شهرستانهای فلاورجان و اصفهان)، خشک شدن بستر رودخانه و پیامدهای گسترده و زیانبار آن برای محیط طبیعی و صدها هزار نفر جمعیت منطقه است که بیشتر آنان کشاورزند. علل اصلی آن هم  بر همگان آشکار است: 

ـ فروش غیرمجاز آب توسط وزارت نیرو

ـ اجازة دولتمردان به برداشتهای غیرمجاز و بیرویة آب رودخانه در بالادست 

چندین سال تشکیل جلسه و برگزاری همایش و تهیة عکس و فیلم و داد و فریاد و تجمع اعتراض آمیز و وعده های بیجای مقامات هم جز هدر رفتن وقت و انرژی مردم و مسئولان، تا کنون کمترین نتیجه ای در بر نداشته است. هر سال وقت و هزینه بیشتری هم در این بیراهه صرف خواهد شد مگر اینکه فکر و عمل مقامات مسؤل کشور و منطقه معطوف به راه اصلی حل مسئله شود. بدین معنی که از عبارت واقعاً بزرگ و سهمگین «خشکی زاینده رود» نهراسند و صرف نظر از مقام و موقعیتی که دارند، به عنوان یک مسؤل(به مفهوم واقعی آن)  فقط برای چند دقیقه به یاد دوران تحصیل در دبیرستان، مسئلة «خشک شدن قسمتی از بستر زاینده رود» را با دقت خوانده و آن را به راحتی حل نمایند. 

مسئله:

چند سالی است که برخلاف نظام حاکم بر طبیعت و قوانین موجود و مغایر با اصول شرع، قسمتی از حقآبة رسمی و قانونی رودخانه توسط توسط وزارت نیرو به غیر فروخته شده، قسمتی از آن نیز با هدایت و حمایت دولتمردان در بالادست رودخانه غصب و به تاراج میرود. در نتیجه، رودخانه کمآب شده، این کمبود موجب قطع جریان دایمی رودخانه در پایین دست، نابودی محیط طبیعی(حقوق عامه) و خشک شدن صدها هکتار باغ و مزرعة موجود در پایین دست رودخانه(حقوق اشخاص) شده که اتفاقاً و برخلاف سودجویان و بسیاری از دیگر مصرف کنندگان جدید و کلان آب رودخانه، دارای حقابة رسمی چندین و چند ساله میباشند و زندگی آنان در نتیجة این چپاول در مخاطره افتاده و استمداد آنان هم به جایی نرسیده است(مصداق آشکار سرقت، غصب و تصرف عدوانی مال غیر). برای احیای این قسمت از رودخانه، تأمین حقابة مردم آسیب دیده و نجات آنان از فلاکتی که گریبان آنان را گرفته چه باید کرد؟

الف ـ تأمین آب از دیگر منابع موجود؟ کوتاه آمدن در برابر چپاولگران؟ تسلیم در برابر عمل انجام شده؟ اعتبار بخشیدن به انجام کارهای غیرقانونی؟ چرا؟ با چه هزینه ای؟ به سود چه کسانی؟ 

ب ـ رها کردن مردم آسیبدیده به حال خود؟ بی مسئولیتی نظام حاکمیت؟ چرا، با چه پیامدهایی؟ مگر میشود؟ به سود چه کسانی؟ 

پ ـ پرداخت گهگاه کمک هزینه به آسیب دیدگان؟ دفع الوقت کردن؟ با چه پشتوانة عقلی و منطقی؟ با چه دورنمایی؟ به سود چه کسانی؟ 

ت ـ خلع ید از گروه سودجو و فرصت طلبی که بناحق و با حمایت دولتمردان و کارگزاران محلی، بخش قابل توجهی از آب رودخانه را در سنگلاخهای مرتفع بالادست رودخانه صرف کشت درختان میوه کرده و نتیجة چندانی هم عایدشان نشده است؟ چرا که نه؟ در حالی که اصول شرع و همة قوانین و مقررات جاری کشور بر اجرای این بند دلالت دارند چرا نه؟

پاسخ:

ملاحظه میشود که حل این مسئله نیاز به صرف وقت و تأمل زیاد ندارد. آیین کشورداری و حق و انصاف هم حکم میکند که چارة کار، برگرداندن سهم حقابه داران و جلوگیری از برداشت های بیجاست. آری، به همین آسانی. مشکلی که با فرمان و حمایت  مقامات ملی و حمایت مسؤلان محلی بوجود آمده، ناگزیر بدست همانان نیز باید حل شود. 

چرا برای حل این مسئلة ساده اما مهم اقدامی نشده و نمیشود؟ چرا آمران تجاوز به حقوق اشخاص و عامه، و برهم زنندة نظم یکی از حوضه های آبی مهم کشور که همواره عامل پیوند میلیونها نفر ساکنان اصفهان و استان فرادست بوده بازخواست نمیشوند؟  

جان کلام و به عنوان آخرین سخن در بارة مشکل خشک شدن زاینده رود این که، دولتمردان و مدیران بی تدبیری که حقابة طبیعی رودخانه و کشاورزان پایی ندست آن را فروخته و مردم بالادست را نیز برخلاف مصالح ملی به برداشت بی اندازه و بی برنامه از آب این رودخانه تشویق کرده و موجب شدند گروهی از مردم غیرکشاورز منطقه(کارمندان ادارات، وابستگان افراد و ادارات ذینفوذ) هزینه های زیادی را صرف خرید پمپ، لوله گذاری و انتقال بیهودة آب به بالا و حتی پشت کوههای مجاور کنند، ناشناخته و دور از دسترس که نیستند. هستند، شناخته شده هم هستند. همانان باید محکوم شوند که:

1 ـ سهم آبه  های فروخته شده را برگردانده و چنانچه خساراتی به خریداران تعلق میگیرد جبران نمایند.

2 ـ با خرید و جمع آوری تجهیزات آبرسانی و پرداخت غرامت به کسانی که با راهنمایی نادرست دولتمردان در بالادست رودخانه هزینه هایی را متحمل شده و خود را صاحب حق میدانند، آبهای روان بسوی ارتفاعات را به مسیر اصلی خود یعنی زاینده رود بازگردانند.

تا بدین ترتیب حیات طبیعی، اجتماعی و اقتصادی به پایی ندست رودخانه بازگشته و روابط مسالمت آمیز و دیرینة مردم اصفهان با ساکنان فرادست نیز بیش از این خدشهدار نگردد. این یک خواستة عمومی است که تحقق آن برعهدة حاکمیت اعم از سیستم قضایی و اجرایی کشور است.

این، تنها راه آسان، عملی و منطقی برای حل مسئلة خشکی زاینده رود است اگر، ارادهای بر حل آن وجود داشته باشد. در غیر این صورت بیراهه ها، بهانه های پی در پی، توجیهات بی پایه، نشست های بی نتیجه، نامه نگاریهای بی حاصل، وعده های بیجا، فرصت طلبی سودجویان، و از همه بدتر، فرافکنی های فراوان، همچنان فرصتهای موجود را در تنور سوزان دیوانسالاری خواهند سوزاند. همچنان.

درباره زاینده رود

زاینـده رود
قربانی «اصفهانی بودن»


محمود سلطانی 

زاینده رود، جاری است و همچنان جاری خواهد بود. این جریان، خشک شدنی نیست. آنچه طی سالهای اخیر دربارة خشک شدن زاینده رود گفته شده و میشود، در واقع، نرسیدن آب به قسمت پایین دست رودخانه( شهرستانهای فلاورجان و اصفهان) است. 
به عبارت دیگر، زاینده رود به برکت چشمه های جوشانی که دارد همچنان جاری است اما آب آن به اصفهان نمیرسد. این، یعنی خشک کردن بستر زاینده رود بعلت برداشتهای غیرمجاز و بی اندازه در بالادست، که متأسفانه دانسته یا ندانسته به خشکشدن زاینده رود تعبیر میشود. این تعبیر اگر به عمد باشد، مغلطه و اگر غیرعمد باشد حاصل بی اطلاعی، ساده انگاری و ساده گویی است. آری نه زاینده رود، بلکه بستر این رودخانه را در مهمترین جای آن یعنی منطقة اصفهان خشک کرده اند. منطقه ای که به پایاب این رودخانه یعنی تالاب گاوخونی منتهی میشود. منطقة گسترده و حاصلخیری که از سالها و سده های پیش دارای حقابة رسمی و قانونی بوده و نیاز بخش قابل توجهی از کشور به فرآوردههای کشاورزی را تأمین میکند. (مصداق آشکار سرقت، غصب یا تصرف عدوانی مال غیر). 
خشک شدن بستر زاینده رود را دست اندرکاران، به خشکسالی(کم بارشی) نسبت میدهند حال آنکه طی سالهای اخیر این پدیده در بسیاری از نقاط جهان رخ داده اما هیچیک به خشکشدن بستر رودخانه ای با موقعیت، اهمیت و برزگی زاینده رود نیانجامیده است. از اینان باید پرسید در همین شرایط کم بارشی چگونه است و چه پیش آمده که صدها دستگاه پمپ آب در بالادست زاینده رود و در نقاط مختلف نصب شده و آب این رودخانه را به دامنه، قله و حتی پشت کوههای مجاور میرسانند؟! بنابر این آنچه موجب خشک شدن بستر زاینده رود در اصفهان شده بی دانشی، بی تدبیری و بی کفایتی تصمیم گیران است که حاصل آن بارگذاری بیش از حد بر حوضه و پیشآمد این بحران شده است. 
از این مشکل همه گیر که بگذریم عامل مهم دیگری هم وجود دارد که خشک شدن بستر زاینده رود در اصفهان را تسهیل و چنین طولانی کرده و آن عامل «اصفهانی بودن» است. آری اصفهانی بودن. خصلتی که ریشه در پیشینة رفتاری مردم و سرزمین اصفهان دارد. این ویژگی مهم، با پیشینه، اهمیت و تعریف خاصی که دارد اگر چه عامل اصلی درخشش مردم اصفهان در طول تاریخ و در پیوند با عرصه های اجتماعی، اقتصادی، هنری و منابع طبیعی خود بویژه زاینده رود همیشه جاری بوده است، گاهی هم برعکس عمل کرده و این سرزمین و مردم آن را از حقوق اجتماعی و اقتصادی خود محروم ساخته است. چنان که بسیاری از مقامات و تصمیم گیران کشور، بویژ آنان که دستی در کار توزیع اعتبارات ملی دارند، به غلط، اصفهان را استان یا منطقه ای برخوردار(بی نیاز از اعتبارات ملی) ارزیابی میکنند. البته حق هم دارند زیرا کارگزاران دولت در اصفهان همواره بیشترین تلاش و سهم را در کسب درآمد از جیب مردم این دیار (مالیات) و واریز آن به حساب خزانة کشور داشته و دارند.  
دربارة زاینده رود نیز چنین است. خشک کردن زاینده رود، آشکارا و در درجة نخست حاصل بی دانشی و بی کفایتی مدیران و تصمیم گیران و در درجة دوم حاصل عملکرد منفی خصلت یا ویژگی «اصفهانی بودن» مردم اصفهان در برابر این کوتاهی هاست. 
مردم اصفهان از دیرباز به عنوان مردمی باسلیقه، باهوش، تلاشگر، خلاق، دوراندیش، زیرک، سیاس، صبور، محافظه کار، محتاط، هنرمند و حسابگر در کار و زندگی شناخته شده اند. 
در میان خصلت یا ویژگی های چندگانهای که برای مردم اصفهان شمرده شده یا میشود اما یک خصلت مهم هست که بویژه در ارتباط با خشک کردن زاینده رود نقش(فونکشن) منفی داشته است. آن ویژگی هم این است که یک اصفهانی در رویارویی با هر مشکلی، یا راه حل آن مشکل را پیدا میکند و یا راهی برای حل آن میسازد. واقعیتی که همواره در سطح کشور مطرح و برای همگان ثابت شده است. هوش و خلاقیت، موهبتهایی است که البته در وجود همة آدمیان به ودیعه گذاشته شده اما درصد کمی از آنان به تمامی از این موهبت ها بهره می گیرند.  
در این جستار، و در پیوند با خشک کردن زاینده رود، تأکید بخصوص بر روی این ویژگی مهم جماعتِ اصفهانی است. 
در جمعی این مثال ناگوار را زدم که اگر روزگاری بجای آب، سم در بستر این رودخانه جاری شود(زبانم لال) بیگمان عده ای از مردم اصفهان چندین راهکار برای مدیریت و حتی استفادة بهینه و سودآور از آن ابداع خوانند کرد. این، مصداق عملکرد منفی ویژگی «اصفهانی بودن» است(که چنین مباد). 
واقعیت این است که در همان سالهای نخست نرسیدن آب رودخانه، بسیاری از اصفهانیها بجای مطالبه گری جریان دایمی زاینده رود همواره در اندیشة پیدا کردن راههای دیگری برای حل این مشکل بوده و هستند حال آنکه راه حل این مشکل، موجود و کاملاً مشخص و آشکار است: قطع برداشتهای جدید، غیرمجاز، بیرویه و لجبازانة آب این رودخانه در بالادست. مشکلی که کلید حل آن صد البته در دست مقامات و تصمیم گیرانی است که خود عامل اصلی بروز این مشکل و بروز گفتگوهای نه چندان خوشآیند بین مردم حوضه (در استانهای همسایه) شده اند. 

بیگمان اگر این اتفاق در استان یا منطقة دیگری افتاده بود همان ماهها یا سالهای نخست با خواست جدی مردم، پیگیری مدیران استان و همچنین هماهنگی بین نمایندگان منطقه به آسانی حل شده و کار به بحران کنونی نمیرسید. هنوز هم دیر نیست. خواستة مردم اصفهان در بازستاندن حقشان از غاصبان، خواسته ای جدی و برحق است. به ویژه در فضای کنونی حاکمیت کشور که دولتیان تازه نفس و مجلسیان مدعی انقلابیگری زمام امور را در اختیار گرفته اند باید اندیشید و برای همیشه به مناقشة موجود پایان داد.