افسوس که آن یار سفرکرده ، ز ره نامده برگشت
زاینده رود بار دیگر قطع شد
سرانجام این قطع و وصل چه خواهد بود؟
چه باید کرد؟
محمود سلطانی
قطع چندباره زاینده رود غمآور قصة تلخی است که چنانچه پیشبینی میشد و وعید آن را نیز داده بودند یکبار دیگر روایت شد. واقعیت این است که در طبیعت آبراهههای زیادی هستند که بهپیروی از شرایط طبیعی منطقه، در مقاطعی از سال آب دارند و گاهی نیز به خشکرود تبدیل میشوند. اینها همان جریانهایی هستند که بهعنوان رودخانههای فصلی آنها را میشناسیم. چنین رودهایی با مشخصات و رفتار تثبیتشدهای که دارند، با محیط و شرایط پیرامون خود در کنش و واکنش هستند. کنش و واکنشهایی که طی سالهای دراز تنظیم و تثبیت گردیده است.
بهرهبرداران از رودهای فصلی نیز، اعم از جوامع انسانی و حیات وحش، با توجه به همین ویژگیها از این جریانهای آبی ناپیوسته سود میبرند و با آن زندگی میکنند. نه آبسالی و طغیان آنها آسیبی به جایی میرساند و نه قطع جریان آنها نظم طبیعت را بههم میزند و اجتماعات انسانی زیادی را متضرر میسازد.
قطع جریان رودخانهای به بزرگی و اهمیت زایندهرود، آنهم در موقعیتی حساس اما، بههر علتی که باشد، قصة پرغصه و غمباری است که متاسفانه در روزگار ما و به دست ما نگاشته و برای آیندگان به یادگار گذاشته شد.
آری، جمعیت در حال افزایش است. شیوة زندگی در حال دگرگونی است. شاخصهای بهداشتی تغییر یافته است. فعالیتهای خدماتی و صنعتی بر کشاورزی غلبه یافته است. مهاجرت جوامع انسانی به نقاط برخوردار همچنان ادامه دارد. توقعات جوامع افزایش یافته است. تعداد جمعیت تولید کننده نسبت به جوامع مصرف کننده رو به کاهش است. اینها معدودی از ویژگیهای اجتماعی و اقتصادی جمعیت کشور ماست . در مقابل، منابع طبیعی در حال کاهش یا تخریب است و عوامل اقلیمی نیز، در حال تغییر.
در چنین شرایطی، آنچه میتواند توازن بین جمعیت قزاینده و نیازهای متعدد و متنوع آن را با نهادههای طبیعی برقرار کند، برنامهریزی خردمندانه و براساس واقعیتهای موجود است که بنظر میرسد ما، چنانکه باید در این راستا حرکت نکردهایم.
برای نمونه، خشکسالی، که همة تنگناها و مشکلات موجود، به آن نسبت داده میشود، پدیدهای است که طی سالهای اخیر در دیگر نقاط جهان نیز اتفاق افتاده بدون این که پیامدهای چنین زیانبار و بیسابقهای که منجر به خشک شدن یک رودخانة بزرگ دایمی و برهم زده شدن شرایط اجتماعی و اقتصادی گسترهای بزرگ با صدها هزار نفر جمعیت در بارة آنها گزارش شده باشد.
در بارة علت خشکشدن رودخانهای با اهمیت زایندهرود، تاکنون نظریههای گوناگونی از سوی مدیران، کارشناسان و آگاهان ابراز شده که هر کدام بطور جداگانه و در جایگاه خود ممکن است قابل تأمل باشند اما آنچه کاملاً مغفول مانده، و منظور اصلی این نوشتار است، وجود نگاه بومشناختی ( اکولوژیک ) به پدیدههاست.
در اواخر دهة هفتاد که سازمان حفاظت محیطزیست موضوع قطع جریان آب زایندهرود به تالاب گاوخونی را، بهعنوان یک رخداد زیستمحیطی مهم و بیسابقه، به وزارت نیرو اعلام کرد معاون وقت امور آب این وزارتخانه اعلام کرد که سازمان حفاظت محیطزیست چنانچه دلسوز و خواستار حفظ گاوخونی میباشد باید آب بخرد و آن را بسوی این تالاب روانه سازد. در نگاه محدود آن مقام مسئول، زایندهرود، بهعنوان یک زیستبوم از ستیغ کوههای بختیاری (سرچشمه) تا پایینترین نقطة در تالاب گاوخونی (پایاب) بهراستی نمیگنجید. تلقی او، و مدیرانی مانند او از رودخانه، کانال از پیش ساخته شدهای است برای فروش کالایی بنام آب. کالایی که هیچ مسئولیت و یا ضمانتی هم در تولید آن ، نه دارند و نه احساس مینمایند.
واقعیت این است که هر زیستبومی ـ متشکل از آب، خاک، شرایط اقلیمی، موقعیت و مانند آن ـ مهیایی مشخص و محدودی برای پیدایی زیستمندان ـ اعم از گیاهان و جانوران ـ دارد. همة زیستبومهای موجود در جهان ( خشکی، آبی، کوچک یا بزرگ ) در شرایط طبیعی و بر همین پایه بوجود آمده و به چنان تکاملی رسیدهاند که توانستهاند موجود دیگری بنام انسان را نیز پذیرا شوند و نیازهای او را تأمین نمایند.
حوضة زایندهرود، با همة گستردگی که دارد، بدون شک دارای محدودیتهایی نیز بوده و هست که از نگاه برنامهریزان، دور مانده است. دلیل این ادعا هم، بارگزاری مستمر و لگام گسیختهای است که بویژه طی پنجاه سال گذشته در این حوضه صورت گرفته و ما در این زمان، شاهد پیامدهای ناگوار آن هستیم که یکی پس از دیگری آشکار میشوند.
قطع جریان زایندهرود و پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی آن، ذهن برخی مسئولان و کارشناسان را متوجه انتقال آب از حوضههای مجاور نموده است. این راهکار البته، برای حل مقطعی مشکلات موجود شاید اجتناب ناپذیر بنماید اما، واقعیت این است که توان یک منطقه، تنها و منحصر به وجود آب نیست. آب، در کنش و واکنش با دیگر عوامل طبیعی است که میتواند شرایط پیدایش یا تداوم حیات و نهایتاً معیشت پایدار را در یک منطقه پشتیبانی نمایند. بهعبارت دیگر، انتقال آب از مناطق دیگر به حوضة زایندهرود، در صورتی که انتظارات ما، همچنان نامحدود و خارج از ظرفیت قابل تحمل حوضه باشد، هرگز چارهساز نخواهد بود.
چه باید کرد؟ راهکارهای اصلی کداماند؟ این باز و بستهشدنهای جریان زایندهرود در پاییندست رودخانه به کجا خواهد انجامید؟ در بالادست این رودخانه چه میگذرد؟ کسانی که در سال 85 طرح استقلال امور آب استانها را دادند و باوجود هشدارهایی که به آنان داده شد آن را به تصویب رساندند اکنون کجایند و چه پاسخی در برابر مشکلات پیش رو دارند؟
در پاسخ چنین پرسشهایی آنچه نخست بهنظر میرسد این که برنامهریزان و تصمیمگیران چنانچه سلامت جوامع انسانی و پایداری زندگی آنان را مد نظر دارندـ که البته باید داشته باشند ـ نگاهشان به زایندهرود ـ بهطور اخص ـ و به سرزمین یا طبیعت ـ بهطور اعم ـ باید نگاه سیستمی و جامع باشد. چنین نگاهی است که به تهیه یا تعیین راهبرد توسعة منطقه ( حوضه ) منجر خواهد شد. راهبردی که مدیریت یکپارچة حوضه را در بر خواهد داشت. نوع و میزان کاربریهای مناسب حوضه را مشخص خواهد کرد. حقآبة بخشهای مختلف را مد نظر قرار خواهد داد. بارگزاری صنعتی و خدماتی را در منطقه محدود و مشخص خواهد کرد و در یک کلام، شدت پیامدهای بحران کنونی را کاهش داده و در درازمدت از وقوع فاجعه جلوگیری خواهد کرد. کار مدیریت زایندهرود از دلسوزی و ابراز احساسات گذشته است. این رودخانه، برنامهریز و مدیر میخواهد.